اشعار علی توکلی.شعر امروز رسالتی برای آیندگان |
مرگــــــــ مـ ُـ ـ ـ ـمتد...
باز درعــمق وجودم غـــــم مـمـتد شـــده ام بی تو باهرچه خوشی داشـته ام بد شـــده ام
عـــــقل با دفـــتر شـــعرم ســـر دعوا دارد که غـزل بودمـو از مرزجـنون رد شــده ام
مثل آن بغض عجیبی که خودش را کشته بین مــرگــ و خـفـقـــان هام مـردد شــده ام
و غـروری که مرا لال به بار آوردو... آن که می مُرد ولی حرف نمی زد شــده ام
چه بگویم که سکوتم سرطان زاست ولی در نبــودت سرطانی تر ازآن حد شــده ام
شــهرهم تاب مرا مثـل تو انـگار نداشـت کار عشق است چنین شـاعرمرتد شــده ام
زنـدگی می کــنم و می کشـدم خاطره ها من هـمـانم که پراز مرگـــ مجـدد شــده ام
نه که با یـک غزل و شـعـرغمم می میرد که من ازعــمق وجودم غـم ممتد شــده ام ...................................................................................................... 23 دی 92 علی توکلی در پناه حق... نظرات شما عزیزان:
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |